- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
خصم دون تا راه بر صدیقۀ اطهر گرفت انتـقـام بـدر را از فـاتـح خـیـبـر گـرفت آنقدر گویم کـه ضرب دست آن بیدادگر جان حیدر را میان کوچه از حیدر گرفت بشکند دستی که بر پهلوی قرآن زد لگد آیـهای از سـورۀ نـورانی کوثـر گـرفت من نمیگویم چه شد، آنقدر گویم در جنان دست بر پهلوی خود یکباره پیغمبر گرفت بارهـا کُـشتـنـد زهـرا را و آن بیـدادگـر جان او را گه به کوچه گاه پشت در گرفت وای از آن کافر که دعوی مسلمانی نمود رکن قرآن را شکست و جای بر منبر گرفت دیـد زینـب مـادر مظلومهاش را میزند دست خود بر روی چشم آن نازنین دختر گرفت با که گویم این مصیبت را که آن بیدادگر با فشار در گلاب از غنچۀ پرپر گرفت؟ میثم! آن آتش که شد از خانۀ زهـرا بلند شعلهاش از خیمههای آل عصمت سرگرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
لالـههـا پـژمـرد؛ بـلـبـل را دگر آوا نبود هیچ کس در باغ، مثـل باغـبان تنها نبود یک مدیـنه دشمن و یک خانۀ بیفـاطمه بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود روی سیلی خورده زهرا شهادت میدهد از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود نـیـست جـایـز خانۀ کـفـار را آتش زدن ای مسلمانان مسلمان بود زهرا، یا نبود؟ ای جنایت کار، ای بیدادگر، رویت سیاه اجر و پـاداش رسالت کُشتن زهـرا نبود مصطفی از تو مودّت خواست تو سیلی زدی بیحیا سیلی زدن اجز ذوی القربی نبود ریخت دشمن بر سر زهرا، ولایت را ببین بارها از پـا فـتاد و غـافـل از مـولا نبود من نمیگویم چه شد گویند در چشم علی سیـل دشمن بود پیدا فـاطـمـه پـیـدا نبود ای مدیـنه آتـش غـیـرت چرا آبت نکـرد جای نامـوس خـدا در دامن صحرا نبود آنچه برآل علی در کـربلا یکسر گذشت در سـقـیـفـه اتـفـاق افـتاد، عـاشـورا نبود
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
اجر و پـاداش رسالت، شعلـۀ آذر نبود این همه آزار، حق دخـت پیغمبر نبود چهرۀ انسیة الحورا و ضرب دست دیو فاطمـه آخر مگـر محبوبۀ داور نبود؟ فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت آه! حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود از فشار در همه اعضای او درهم شکست فضه را میخواند و بالای سرش مادر نبود دست او بشکست اما دست مولا را گشود غیر او کـس را توان یاری حیدر نبود فاطمـه تنهـای تنهـا در پـس در اوفتاد هیچکس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند سنگدلتر هیچکس از قنفذ کافر نبود قاتل بیدادگر با پا صدف را میشکست در میان آن صدف آخر مگر گوهر نبود بر تسلای دل صاحبعزا گُل میبرند گوییا اینجا ز هیزم دستهگل بهتر نبود! میثم! این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی تـازیانــه احتـرام ســورۀ کـوثــر نبود
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
چون که شد موسی مقیم طور عشق در پـی اجـرای امـر نــور عـشـق امـر امت را بـه هـارون وا نـهـاد در مـقــام رهـبــری او را نــهــاد یک دو روزی چون ز امت دور شد چـشـمهـا از دیـدن حـق کـور شـد سـسـت شـد دلـهـا بـه آیـیـن خــدا سـامــری شـد رهـــزن دیـن خــدا گـفت مردم بعـد موسی چون کنید بیعـت آخر از چه با هـارون کنید گـرد من آیـیـد هـمـچـون هـالـهای تـا بـسـازم از طــلا گــوسـالــهای الـغـرض دلـهـا هـمـه گـمـراه شـد فــتــنـه در قـــوم کــلـیــم الله شــد جای آئـیـن خـدا بـدعـت نـشـسـت جـای پـیـمـان خـدا بـیعـت نشست مـردمـان رانـدنـد یاس و لالـه را جای حـق خواندند آن گـوساله را گـفـتم از هـارون و موسی بر ملا یــادم آمــد گـفــتـۀ خــیــرالــوری بارها گـفـتـا بدین مـضمـون جـلی من چو موسی باشم و هارون علی شیـعـیـان عـمـق عـزا را بـنگـرید شـاهـد ایـن مــدعــا را بـنـگـریــد چون که احمد سوی طور عشق رفت از دل یـثرب چو نـور عشق رفت سامری در شهر حق گوساله ساخت یک شبه امـر امامت رنگ باخت قـوم مـوسی بـانـی بـدعـت شـدنـد قـوم احـمـد دشـمـن عـترت شـدند قوم موسی بـت پـرستی ساز کرد قـوم احـمـد مـشرکـی آغــاز کـرد قوم موسی فـتـنهای احـساس کرد قوم احـمـد طـرح قـتـل یـاس کرد ســامــریـان مـدیــنـه کـیـسـتــنـد؟ مـجـریـان طرح کـیـنـه کـیـستـند؟ نیل خون شد جاری از کوثر چرا؟ میزند نامـوس حـق پـرپـر چرا؟ ازدحــام کـــوی آل الله چـیـسـت؟ این که در خون غوطه ور گردیده کیست؟ کـی شـرر بـر بـاب بـیت الله زد؟ شـعــلـه بـر جــان کـلـیــم الله زد؟ دسـت هـارون مـدیـنـه بـستـه شـد فـاطـمه از دست مـردم خـسته شد لـرزه بر ارض و سما افتاده است یـاس احـمـد زیر پـا افـتـاده است! صـدق با دست مـکـذّب کـشته شد حـامی هـارون یـثـرب کـشتـه شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد فـقط خدا ست که از کار او خـبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکـر دشمن چهـل نفـر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهـمهای کسی که کفو علی میشود جگر دارد کـمـر به یـاری تـنهـایـی عـلـی بـستـه میان کـوچه اگـر دست بر کـمـر دارد سر علی به سلامت چه باک از این سردرد مــحـبـّـت ولــی الــلــه درد ســر دارد کسی که شهـر سر سفـرۀ قـنوتش بود چگونه دست به نفـرین قـوم بردارد؟! صـدا زد: " اشـهـد انَّ عـلـی ولی الله" ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد زمـان خـوردن حـق عـلـی و اولادش سقـیـفـه است و احادیـث معـتـبر دارد سقـیـفـه مکـتـب شیطانی خـلافـت بود سیاستی که برایـش عـلـی ضرر دارد کنیزِ بیت عـلـی خاک را طلا میکرد سقیفه را بنگـر فکـر سیـم و زر دارد اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولـی ولایـت او بـیـشـتـر ثــمــر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهـزنی در آن محـله که بـسیار رهگـذر دارد بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست زمـان جـنـگ بـیـایـد اگـر هـنـر دارد کـشید و بُرد، زد و رفت، من نمیدانم حسن دقـیـق تر از مـاجـرا خـبـر دارد بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هــنـوز چــادر او کـار بـا بـشـر دارد بگو به میخ: که این کعبه را خراب نکن غلاف کاش از این کار دست بر دارد دهـان تـیـغ دودم را عجـیـب میبـنـدد وصـیـتـی که عـلـی از پـیـامـبـر دارد فدای محسن شش ماههاش که زد فریاد سـپـر نـدارد اگـر مــادرم، پـسـر دارد به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خمیده عـلـی از نـماز آیـات است در آسـمان غـمـش هـاله بر قـمـر دارد شبانه گـشت به دست ستارهها تـشیـیع که مـاه الـفـت دیـریـنـه با سـحـر دارد میان شعله دعـایش ظهـور مهدی بود که آه سـوخـتـگـان بـیـشـتـر اثـر دارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
چه افـتخار بزرگی، گـدای فـاطـمهایم هـمیشه ملـتـمسـیـن دعـای فـاطـمـهایم چه خوب شد که غلام وفای فاطمهایم مـقـلّـدان ره فــضّـههـای فــاطـمــهایـم تـمام عـمـر نـشـسـتـیم زیـر پـرچـم او همیشه روی لب ماست اسم اعـظم او خدا به خاطر او داده است ما را جان به لطف حضرت زهرا شدیم با ایمان رسیده خیر کثیرش به جمع ما هر آن اگـر نــبــود، نـبــودیـم حــیـدری الآن هـوای حـیـدریـون را هـمیشه دارد او رویـم سـمت جـهـنـم؟! نـمـیگـذارد او نـدیــدهایـم زنـی را از او خــدایـی تـر نـدیـدهایـم از او شـیـعــهای ولایـی تـر برای حـضرت مـولا از او فـدایـی تر ز فـاطمه احـدی نیست مـرتـضایی تر به جرم اینکه شعار علی علی سر داد میـان شـعـلـۀ یک عـده بـیوفـا افـتـاد برای اینکه نگـویند عـلی شده بـییـار کشیده حضرت ریحانه زحـمت بسیار شکست حرمت او بین آن در و دیوار غـریب بود مـیان چـهـل نـفـر اشـرار زبـان ز گـفـتن این مـاجـرا حـیا کرده برای حـضرت مـولا پـسـر فـدا کـرده نـوشتـهاند که بـد کـیـنهها زدنـد او را به پیش چشم علی بیهـوا زدنـد او را بـرای کـشـتـن شـیـر خـدا زدنـد او را مـغـیـرههـایِ بــدون حـیـا زدنـد او را هـزار روضـه نـا گـفـتـه آمـده سـر او سه ماه گریۀ خـون بود کـار بـستر او ازین زمانه بیرحم خسته بود سه ماه عزا گرفـتۀ آن دست بسته بود سه ماه برای دیدن مرگش نشسته بود سه ماه شنـیدهایم که پهلـو شکسته بود سه ماه شبی نبود که مرگ از خدا طلب نکند بـرای غـربـت دُلـدُل سـوار تـب نکـند
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
ظهور عصمت پروردگار زهرا بود جمال حق عـلی، آییـنه دار زهرا بود اگر تـجـلّی اسم هـوالکـریـم علیـست قسم به شاه نجف سفره دار زهرا بود تبـسم لب او غـم ز چـهـره ها می بُرد لطیـف تر ز نـسـیـم بـهـار زهـرا بود به دست خالی از این خانه سائلی نرود که در کنار علی خانه دار زهرا بود قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت میان دست علی ذوالفـقار، زهرا بود اگر که نام علی هم ردیف با نمک است بر این مـلیح زمـانه نگـار زهـرا بود همه زمین و زمان در مطاف روی علیست به این مطاف معـظم مدار زهرا بود حسن کـریم حسین دستگـیر عـالمیان همیـشه علت این اعـتـبـار زهرا بود همه به مـادرشان افـتـخـار می کردند تـمـام عـزّت ایـل و تـبـار زهـرا بود همیشه حرف شفاعت که در میان آمد سخن ز بانوی ناقـه سوار زهرا بود شکست حرمت این خانواده پشت در اسیر درد و غمی بی شمار زهرا بود به وقت حـمله همه ریخـتـند در خانه به زیر ضربه در آن گیر و دار زهرا بود گـذاشت بی ادبی پا به روی چادر او میان آتش و گـرد و غـبار زهـرا بود تـمـام دلـنـگـرانـی او حـسـیــن شــده بـرای کرب وبلا بـیـقـرار زهـرا بود کسی که در همه راه زیر لب میگفت تکان مده سر او نیزه دار زهـرا بود
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
شیطان به بیت حیِّ تعالی چه میکند؟ آتـش به گـرد خـانـۀ مـولا چه میکند؟ از بـاغ خُـلـد دود چرا می شود بـلـنـد؟ بر روی حور، سیلی اعدا چه میکند؟ رویش سیاه گردد و دستش شکسته باد قـنـفـذ کـنـار خـانـۀ مـولا چه میکـند؟ دارالـزیـارۀ نــبــی و آســتــان وحــی ای وای من، مغیره در آنجا چه میکند؟ گیرم رواست سوختن خـانه، میـخ در در سیـنـۀ شکـسـتۀ زهـرا چه میکند؟ باید ز تـازیـانه بـپـرسم که در بهـشت آثار خون به قامت طوبی چه میکند؟ زن در مـیـان خانه و مـرد غـریب او با دست بسته و تن تـنـهـا چه میکـند؟ در بیت وحی، حرمت یاسین به زیر پا یک لحظه بنگرید که طاها چه میکند؟ گـل ها ز غم فسرده و پـروانه منتظر شمع ز پا فـتاده به صحرا چه میکند؟ با بودن دو داغ بر او گریه گشته منع (میثم) ببین به فـاطـمه دنیا چه میکند
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
یاری ز که جوید؟ دلِ من، یار ندارد یک مَحرم و یک رازنگهدار ندارد! با دیدن سوزِ دلِ من در چمن و باغ با داغ دل لالـه، کـسـی کـار نـدارد باید سر و کارش طرف چـاه بیـفـتد یوسف که در این شهر، خریدار ندارد از گریۀ پنهان عـلـی در دل شبها پیداست که دل دارد و، دلدار ندارد در گلشن آتشزدۀ عصمت و ایـثار پـرپـر شدن غـنچـه که انکار ندارد با فضه بگویید بیاید، که در این باغ نـیـلـوفـر بـیـمـار، پـرسـتـار نــدارد بر حاشیـۀ برگ شقـایـق بـنـویـسید: گـل، تاب فـشار در و دیـوار ندارد
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
از میِ بغض امیر المؤمنین ساغر زدند با جسارت تـازیـانه بر تن کـوثـر زدند شاهـدم قـول من آذاهـا فـقـد آذانی است آن جنایت پیشگان سیلی به پیغـمبر زند مصطفی در باغ جنت دست بر پهلو گرفت تا لگد بر پهـلـوی صدیـقـۀ اطهـر زدند قامت انسیة الحورا چو شد نقـش زمین طایران وحی بسمل وار دورش پر زدند سینۀ محسن که از ضرب لگد آسیب دید راست گفتم تیر بر حلق علی اصغر زدند منـبر پیـغـمـبر اسلام وقـتـی غصب شد گـردن سـادات را تا دامن محـشر زدند بود جـرم او حـمایت از عـلی آخر چرا دیگر آن مظلومه را پیش روی حیدر زدند خواست قلب سخت تر از سنگشان آید به رحم بغض حیدر یادشان افتاد محکم تر زدند فـاطمه دنبال حـیـدر بود و دنبال سرش چار کودک دست خود بر سینه و بر سر زدند دست ناپاک سـقـیـفـه بر جنایت باز شد تـا قـیـامـت کـشـتـن آل عـلـی آغـاز شد
: امتیاز
|
شهادت حضرت محسن بن علی علیه السلام
نشستهام که به دست آورم نگـاهت را به آسـمـان بـزنـم تـا غـبـار راهـت را ز رو سیاهی من شب به شـرم میافتد سپـیـد کن شب تاریک رو سیـاهت را چـقـدر گـریـه بـرایـم نـمـودهای مـادر بمیرم اینکه نبینم من اشک و آهت را کدام روضه بخوانیم و باز گـریه کنیم کدام روضۀ محبوب و دل بخواهت را چقدر غیرت خورشیدیَت شکست آن روز که ریسمان زده بودند دست ماهت را مـیـان کوچه تو را میزدنـد ای مـادر بـمـیرم اینکه عـلـی دید قـتـلگـاهت را
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
شعله در شعله دل کوچه پُر از غم میشد کوچه در آتش و خون داشت جهنم میشد بین دیوار و در انگار زنی جان میداد جان به لب از غم او عـالم و آدم میشد
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
نــور بــا آیــنـه وقـتـی مـتـقــابـل بـاشـد ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد نور، زهراست و آئینه علی، ذره کجاست که در این بین فقط عاطل و باطل باشد برترین خلقت دنیاست،عجب نیست اگر که عـلـی نـیـز بـه زهـرا متـوسـل باشد رو به قبله ست همه عمر، خدایا! غلط است قبـلـه بـایـست به سمـتـش متـمـایل باشد اگر این طرز نماز است که او میخواند تـرس دارم که نـمـاز همه بـاطل بـاشـد دل محال است ولی عقل دلش میخواهد بیـن زهـرا و خـدا فـاصـلـه قـائـل بـاشد یک نـفـر آمده در را به لـگـد میکـوبـد پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد نیم رخ میشود، انگـار عـلی آمده است ماه، دیگر به دلش نیست که کامل باشد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
منم که گردش شام و سحـر به دستم بود ظهور و غیبت شمس و قمر به دستم بود منم حـبـیـبـۀ حـق بضعـة النـبـی، زهـرا کسی که ملک قضا و قـدر به دستم بود به من رسید جفایی که هستی ام را سوخت از آن جـفـا سـنـدی معـتـبـر به دستم بود فـدک مگـوی که از دادن و گـرفـتـن آن دلی شکـسته و خون جگـر به دستـم بود در آن زمان که به سیـلی نوازشـم دادند هـنـوز جـای لـبـان پـدر به دسـتـم بـود مغیره بازویم از ضرب تازیانه شکست که وقت مرگ هنوز آن اثر به دستم بود نـظـر به دست عـلـی دوخـتند خلق ولی در آن میانه عـلـی را نظـر به دستم بود تن ضعـیـف کجـا و چهل نـفـر ای کاش توان و قدرت از این بیشتر به دستم بود نمی گـذاشتـم او را کـشـان کـشان ببرند دوبــاره دامـن مـولا اگـر به دسـتـم بـود کـشـیـدم آه به نفـرین ولی علی نگذاشت از آنکه امـر حـیـات بـشـر به دستـم بود شکسته دست من افـتاد دیگر از دستاس اگر چه امـر قـضـا و قـدر به دستـم بود شبی که زینب من پیـش بـستـرم خـوابید نـگـاه دخـتـر من تا سـحر به دستـم بود همیشه دست 'موید' گـرفـتـه ام از لطف که مـادرم من و چـشم پسر به دستم بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
گـل بودی اما بـوی خـاکستـر گـرفـتی آه ای فـرشـتـه بین شعـلـه پَـر گـرفتی با این سرانگشتی که تاول زد در آتش امشب گره از مـوی این دختر گرفتی با من غـریبی می کنی در خانه وقـتی چشمت به من افتاده چـادر سر گرفتی ای کاش می مردم نمی دیدم چه زخمی از ضربـه های محـکـم این در گرفتی پروانـه ها را با تـب و تابت مسـوزان با لاله هایی که بر این بـستـر گـرفـتی بـا دسـتــمـال بـســتـۀ دور ســر خـود جـان مرا ای جـان من دیگـر گـرفـتی دلـواپـس گـلـبـرگ هـایت مـانـده ام من حالا که ای گـل بـوی خاکستر گرفتی
: امتیاز
|
جسارت عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها در بازپس گیری قبالۀ فدک
وقتـی که جنگ داس با گـل در بگیرد گـلـخـانه را انـدوه سـرتـا سـر بگـیـرد بـر طعنه های تـنـد و تـیـز داس لعنت نگذاشت یـاس خـانه برگ و بر بگیرد مشتش گره کرده سرش فـریـاد مـیـزد بنچاق را می خواست از مـادر بگـیرد جــای گـلاب از آن گـل آتـش گـرفـتـه با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد یک گوشواره عهد را با گوش بشکست امکـان ندارد عهـد خود از سر بگیرد بر غـیـرت پـوشیه اش برخـورد بـانـو باید تـقـاص از رنگ نـیـلـوفر بگـیـرد بی اعـتـنـا بر خـاک چـادر بـاز پـاشـد باید که طفـل خویش را در بر بگیـرد میرفت خـانـه بـاغـبــان تـنـهـا نـمـاند تا رنگ لاله پـهـلـوی بـسـتـر بـگـیـرد او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد ایـنـگـونه جـام از سـاقـی کوثر بگیرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
راضی به هر قضایِ خدا می روی علی چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی دارم به فـتـحِ خـیـبـر تو فـکـر می کـنـم با دستهـای بـسـتـه کجـا می روی علی؟ ای سرشناس شهر، چه رخ داده یا علی! مسجـد چرا بـدون عـبـا می روی علی؟ آشـفـتـه حــالِ فـاطـمـۀ پـشتِ در نـبـاش قدرِ خودت،به هول و ولا می روی علی آیـیـنـۀ شـکـسـتــۀ این کـوچـه هـا مـنــم از من شکسته تر تو چرا می روی علی؟ بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است! داری چه زود کـربـبلا می روی عـلـی! این کوچه، آخـرش تـه گـودال می رسد داری میان حـرمـلـه ها مـی روی عـلـی
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ایـستـادنـد؛ جـسـورانـه تـمـاشـا کـردنـد خون به قلب علی و حضرت زهرا کردند عده ای مُهر سکوتی به لبِ خود زده اند عـده ای در سرشان نیّـت دعـوا کردند اصلا انگار نه انگار که بیت زهراست هـیـزم آورده و هم شعـله مُـهـیّـا کردند با وصایـای نـبـی با خـوشان این مردم بعد پـیـغـمـبـرشـان آه چه بـد تـا کردند انـتـقـام از عـلـی و از اُحُد و خیبر بود بی جهت نیست که این قائله برپا کردند لشگـر کـیـنـه حریف گـلِ ریحـانه نشد یـا غـلاف آمـده و حـلِّ مُـعـمّـا کـردنـد به تـلافی ز عـلی همسر او را زده اند میـخ را در وسط سـیـنـۀ او جـا کـردند
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بت پـرستان کـعـبـۀ تـوحـیـد را آذر زدند روز روشن با لگـد بیت خـدا را در زدنـد در مدینه هر چه گـردیدند، گـل پـیـدا نشد جای گل با شاخه هیزم به زهرا سر زدند روی ناموس خدا ودست شیطان وای من این جنایتْ پیشگان، سیلی به پیغمبر زدند دست بابا بسته، مادر بر زمین افـتاده بود چار کودک مثل مـرغ نیـم بسمل پر زدند روبهان دیدند شیر حق بود مـأمور صبـر روی دست همسر او، ضربه محکم تر زدند کاش بـیـرون مـدیـنـه یا میـان کـوچه بود مـادر سـادات را در خـانـۀ حــیـدر زدنـد بیشتر دردش به قلب زار دختر می نشست ضربه هایی را که روی شانه مادر زدند انـبـیا از درد پیچـیدند در جنّت به خویش ضـربـه تا بر پهلوی صـدیـقه اطهر زدند سورۀ کـوثـر به قتل فـاطـمه تـفسیـر شد در حریم وحی سیلی بر رخ کـوثـر زدند قصه مسمار را با کس مگو "میثم"، بدان قلب زهرا سوخت برقلب علی خنجرزدند
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
منکران قـتل زهــرا گـوش گـوش حـامــیـان قـاتـل زهــرا خــمــوش قتل دخت مصطفی افـسـانه نیـست قصۀ شمع و گل و پـروانه نـیـست آتـش افــروزی به بـیـت بـوتـراب پیش ما روشن تر است از آفـتـاب دارم از اهـــل تـسـنــن چــل سـنـد چـل سند جـمـلـه صحیح و مستـنـد که فـلانی گـفـت با حـبـل الـمـتـیـن نـفـس پـیـغـمـبـر امـیـرالـمـؤمنـیـن کای علی بیرون بیـا از خـانـه بـاز بر خـلـیـفـه دست بیـعـت کن دراز گر ز خـانـه پــای نگـذاری بـرون ور نـیـایـی جـانب مـسـجـد کـنـون بـه خـداونـدی که جـان داد و تـنـم خـانـه را بـا اهـلـش آتـش می زنـم پاسـخـش گـفـتـا یکـی در آن میـان با چه جرأت از تو سر زد این بیان هیـچ می دانی که در این انـجـمـن زینبش هست و حسین است و حسن گـفت حـتـی با حـسیـن و با حـسـن بـایــدم ایـن خــانــه را آتــش زدن او بـرون اسـتـاده مــولا در درون او قسم خورد و عـلی نـامـد بـرون چون عـلـی بـیـرون نـیـامد آن دَنِی آتــشـش افـکـنـد بـر بـیـت عــلــی از هـجــوم دشـمــنـان در بـاز شـد حـمـلـه بـر بـیـت الـولا آغـاز شــد حـال مـی پـرسـم کـه آیـا فـاطــمـه بـی تــفـاوت بـود در بـیـن هــمـه؟ نیست هرگز یک مسلمان بـاورش فـاطـمـه غـافل شود از رهــبــرش بـیـن دشـمـن یـــار را تـنـهــا نـهـد بهر حـفـظ جـان؛ عــلـی را وانـهــد او از اول پـشـت در اسـتـاده بــود بـر دفـاع شـیــر حــق آمــاده بــود دیـد دشـمـن گشته زهــرا ســدّ راه تــــازیـــانــــه رفــت بـــــالا؛ آه آه ســـدّ راه خـویـش را بـرداشـتــنــد پـای در بـیـت خـــدا بـگـذاشـتــنــد داشت زهرا دامن حـیـدر به دسـت زان غلاف تیغ دستش را شکـست "میثم" اینجا دیده را خـونـبـار کـن باز هـم ایــن بـیـت را تکـرار کـن قـتـل نـامــوس خـدا افـسانه نـیست قصه شـمع و گـل و پـروانه نیست
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
عجب به عـهـد رسول خدا وفـا کردند فزون ز حـد تـوان بر علی جفا کردند به جای لاله و گـل؛ بار هیـزم آوردند شراره هدیه به نـامـوس کبریـا کـردند هـزار مـرتـبه خـشـم خـدا بر آن امت که قـصد سـوخـتـن خـانـۀ خـدا کـردند به جای مـزد رسـالت زدند فـاطمه را نه از خدا نه ز پیـغـمبرش حیا کـردند غـلاف تیغ گـواهـی دهد که سنگدلان چگونه فاطمه را از عـلـی جدا کردند چهـار کـودک معصوم در دل دشـمـن به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند خدا گواست که از بیم آه فـاطـمـه بـود اگر ز بـازوی مـولا طناب وا کـردنـد چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند علی ولی خدا را که جـان احـمـد بـود پی رضایت شیـطان دون رهـا کـردند خـدا گواست قـلـم شـرم می کـنـد میثم از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند
: امتیاز
|